و اندراحوالات مدیر وب که بیشتر از وب خودش توی قصر انیمه فعالیت میکنهD:💔
به هر حال بلخره امدم با یه پست از توکیو ریونجرز اونم بعد از یک سال XD♡
*وی به اینستگرام حجوم میبرد و نا امیدانه ایدی انها را سرچ میکنم
مایکی:

باجی:

چیفویو:

میتسویا:

سویا:

ناهویا:


سلام به همگیD:
امروز میخوام راجب یه انیمیشن بامزه صحبت کنم که اکثرا ورژن اصلیش
یعنی خرس های کله فندقی رو میشناسیدXD♡
این تی وی شو بامزه توسط مانی هرنانز سال 2022 برای کارتون یتورک
تولید شده و یکی از انیمیشن های زیر مجمعه خرس های کله فندقی هست
به نام ما بچه خرس ها که ماه قبل یعنی 17 ژوئن فصل دوم این پویانمایی
پخش شد

ما بچه خرس ها درباره سه خرس کوچولو گریز ، پاندا و ایس هست
که دنبال یه خونه میگردن تا این که به یه جعبه جادویی بر میخورن
و با کمک این جعبه به دنیاهای متفاوت سفر میکنند
تا یه خونه جدید پیدا کنند

این انیمیشن خیلی بامزه و اموزنده هست و برای سرگرم کردن خواهر و برادر کوچیکتر
و بچه های فامیل مناسبه تا حداقل یه مدت دست از سر کچل شما بردارن
البته اینم بگم که منم بعضی وقتا توی شبکه کارتون یتورک اونم توی اوقات مراغت
نگاه میکردم و خوب میتونم بگم که واقعا بامزه هست و ربطی نداره که برای
دیدنش چقدر سن داشته باشیXD ♡

“Miracles don’t exist. It’s just little heroes inside us working together.
The small acts of kindness done by kind people.
It’s just the result of all the good deeds you’ve done.
You just think it’s a miracle.”
معجزه ای در کار نیست بلکه این قهرمانان کوچیک درون ما هستند
که باهم کار میکنند ان هم کارهای خوب اما
کوچکی که توسط ادم های مهربون انجام میشه
اینها فقط نتیجه کارهای خوبی هستند که انجام دادیم
شما فقط فکر میکنید که این یک معجزه هست

اولین خون اشام در واقع همون اول یک خون اشام نبود و یه انسان معمولی
اهل ایتالیا بود به نام امبروژو ولی چی شد که اون از یک انسان معمولی تبدیل
به یک خون اشام شد؟افسانه ها میگن که امبروژو وقتی به شهری به نام دلفی میرسه
راجب یه ماجرای جالب در رابطه به الهه ها و خون و ماه میشنوه و کنجکاو میشه
بنابرین برای دیدن همچین صحنه ای تا خود صبح بیدار میمونه و موفق به دیدنش میشه
و اوراکل و الهه های زیبا شد با این حال یکی از الهه ها توجه امبروژو جلب کرد
و اون الهه کسی نبود جز الهه تایتان سلین بنابرین این مرد جوان عاشق سلین شد
‧˚₊꒷꒦︶︶︶︶︶꒷꒦︶︶︶︶︶꒦꒷‧₊˚⊹
اما این مرد جوان خبر نداشت که آپولو الهه خورشید هم عاشق سلین بود
وقتی اپولو متوجه علاقه امبروژو به سلین میشه عصبی میشه چرا که نمیخواست
سلین عاشق یک موجود فانی بشه به همین خاطر امروژو رو نفرین میکنه
تا هرگز نتونه زیر نور خورشید راه بره با این حال امبروژو علاقه خودش رو
نسبت به سلین از دست نمیده و وقتی با خودش فکر میکنه چون اون یک الهه
هست برای همیشه زنده میمونه ولی چون اون یک موجود فانی هست یه زمان
قطعا میمیره به همین خاطر دنبال یک راهکار میگرده
‧˚₊꒷꒦︶︶︶︶︶꒷꒦︶︶︶︶︶꒦꒷‧₊˚⊹
اون برای دیدن خدای دنیای اموات هادس به اونجا یعنی جهان مردگان میره
امبروژو با هادس یک قرارداد میبنده که تا زمانی که بدنش هنوز روی زمینه
روحش رو زنده نگه داره یعنی یک عمر جاودان به امبروژو بده
هادوس قرار داد امبروژو رو میپذیره به شرط اینکه تیر و کمان نقره ای ارتمیس رو بدزده
‧˚₊꒷꒦︶︶︶︶︶꒷꒦︶︶︶︶︶꒦꒷‧₊˚⊹
امبروژو پیش ارتمیس میره و از اون درخواست میکنه تا اون رو به گروه شکارچیان
خودش اضافه کنه.ارتمیس درخواست امبروژو رو میپذیره و به اون اعتماد میکنه
تا به گروه شکارچی ها بپیونده.امبروژو یه روز سعی میکنه تیر و کمان
ارتمیس رو بدزده اما ارتمیس مچش رو میگیره و از خیانتی که امبروژو انجام داد
عصبانی میشه و نفرینش میکنه تا امبروژو به هر جسم نقره ای
به ویژه تیر و کمان او دست بزنه دچار واکنش الرژیک سوزان بشه
‧˚₊꒷꒦︶︶︶︶︶꒷꒦︶︶︶︶︶꒦꒷‧₊˚⊹
امبروژو از خشم الهه شکار میترسه و از اون درخواست بخشش میکنه
و ارتمیس در صورتی این ادعای امبروژو رو میپذیره که او وفاداری خودش رو ثابت کنه
اما به همین خاطر اون مجبور بود مثل تمام پیروان شکارچی ارتمیس عاشق نشه و ازدواج
نکنه و این بدان معنی بود که امبروژو نمیتونست دیگه با سلین باشه
‧˚₊꒷꒦︶︶︶︶︶꒷꒦︶︶︶︶︶꒦꒷‧₊˚⊹
در نهایت ارتمیس تصمیم میگیره امبروژو رو به یک شکارچی حرفه ای تبدیل کنه
و تقریبا قدرت های هم اندازه قدرت های خودش رو به این مرد جوان هدیه میده
از سرعت گرفته تا حواس و قدرت مانند سایر حیوانات حتی مثل سایر حیوانات
به اون نیش و پنجه داد و حتی قدرت شفا رو هم به امبروژو بخشید و از سایر
شکارچی ها قدرتمندترش کرد.اما با توجه به این که امبروژو همچنان مثل انسان ها بود
ارتمیس که خودش قدرت تبدیل شدن به اهو رو داشت یک قدرت مشابه رو به
امبروژو بخشید که اونم تبدیل شدن به خفاش بود
‧˚₊꒷꒦︶︶︶︶︶꒷꒦︶︶︶︶︶꒦꒷‧₊˚⊹
خلاصه امبروژو وفاداری خودش رو به طور کامل به ارتمیس نشون داد
با این حال او همچنان عاشق سلین بود. ارتمیس متوجه این احساس امبروژو
میشه و تیر و کمانش رو به امبروژو هدیه میده تا به هادس بده و عمر جاویدان رو به دست بیاره
امبروژو موفق میشه ولی زمانی که به این موفقیت دست پیدا میکنه متوجه
میشه که اپولو سلین روهم نفرین کرده بود و سلین تبدیل به انسانی شده بود
که به مرگ کاملا نزدیک بود.
‧˚₊꒷꒦︶︶︶︶︶꒷꒦︶︶︶︶︶꒦꒷‧₊˚⊹
امبروژو سلین رو پیش ارتمیس میبره و از اون درخواست کمک میکنه
و ارتمیس تصمیم میگیره که سلین رو دقیقا مثل امبروژو بکنه ولی بخاطر
قانون منع ازدواج که بین شکارچی ها وجود داشت ارتمیس سلین رو به ماه
میفرسته و امبروژو رو به زمین و این دونفر هرگز نتونستند به همدیگه برسند
با این حال امبروژو همچنان عاشق سلین موند و هرگز با کسی ازدواج نکرد
اما خون اشام های زیادی رو مثل سلین و خودش خلق کرد
کام سیتی محدودیتی برای موضوع پست هاش نداره